سلام به همه شما

حدود دوسال است که بین گفتن و نگفتن یک حرف مانده ام. از یک طرف شرمنده همه دوستانی که از طریق این وبلاگ با آنها در ارتباط بودم و در این دوسال این ارتباط کم رنگ شده، و ممکن است به حساب کم اعتنایی گذاشته شود و از طرف دیگر نگران از اینکه آیا حق دارم مشکل شخصی ام را در این فضا (که عمومی است) مطرح کنم؟

اما واقعيت اينست كه از حدود خرداد ماه ۱۳۸۷ ، به موازات فشار کاری سنگینی که در مرکز پژوهش های مجلس دارم، کمردرد آزار دهنده ای هم امانم را بریده است. فکر می کردم که به زودی این درد برطرف می شود و می توانم به جمع دوستانه شما برگردم. اما هرچه گذشت، این درد شدیدتر شد طوری که اکنون در هر نوبت بیشتر از حدود ۱۰ دقیقه نمی توانم پشت میز بنشینم و اغلب وقت ها باید به حالت درازکش کار کنم.

به هر حال، از اینکه در این مدت کارم را در این وبلاگ نیمه تمام گذاشته ام از همه شما دوستان عذرخواهی می کنم و از خدا می خواهم که دوباره این توفیق را پیدا کنم.

یاد اسفاد و اسفادی ها همیشه در ذهن و دلم ماندگار است و به همه روستاهای و روستاییان ایران عشق می ورزم.

دعا می کنم و شما هم دعا کنید که در این سرزمین پرافتخار، دل ها هر روز و هر لحظه به هم نزدیکتر شود.